محصول جدید
بیگانه (به فرانسوی: L'Étranger) نام رمانی از آلبر کامو است که در سال ۱۹۴۲ در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلی ترین آثار فلسفهی اگزیستانسیالیسم به شمار می آید.داستان بیگانه با این سه واژه معروف شروع می شود: «مامان امروز مرد»!!
این محصول در انبار موجود نیست
اخطار: آخرین موجودی فعلی!
تاریخ در دسترس بودن:
بیگانه
بیگانه (به فرانسوی: L'Étranger) نام رمانی از آلبر کامو است که در سال ۱۹۴۲ در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلی ترین آثار فلسفهی اگزیستانسیالیسم به شمار می آید.داستان بیگانه با این سه واژه معروف شروع می شود: «مامان امروز مرد»!!
دریافت کننده :
* فیلدهای مورد نیاز
یا لغو
آلبر کامو در رمان بيگانه خود را روبروي مرگ قرار مي دهد و سعي مي کند مشکل مرگ را براي خودش و براي خوانندگانش حل کند. او سعي مي کند دغدغه مرگ را و هراس آن را زايل کند. قهرمان اين داستان، «بيگانه» اي است که گرچه درک مي کند بيهوده زنده است ولي در عين حال به زيبايي هاي اين جهان و به لذاتي که نامنتظر در هر قدم سر راه آدمي است سخت دلبسته است و با همين ها است که سعي مي کند خودش را گول بزند و کردار و رفتار خود را به وسيله اي و به دليلي موجه جلوه دهد. مردي است از همه چيز ديگران بيگانه. از عادات و رسوم مردم؛ از نفرت و شادي آنان و آرزوها و دل افسردگي هاشان و بالاخره مردي است که در برابر مرگ - چه آنجا که آدم مي کشد و مرگ ديگري را شاهد است و چه آنجا که خودش محکوم به مرگ مي شود - رفتاري غير از رفتار آدم هاي معمولي دارد.
این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می کند که مرتکب قتلی می شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههی 30 در الجزایر رخ می دهد. داستان به دو قسمت تقسیم می شود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می شود. او هیچ رابطه احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی کند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت های خود می گذراند خشنود است. همسایه مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می شود. مرسو به سنته کمک می کند یک معشوقه او را که سنته ادعا می کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می آورد و او را تحقیر می کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن (مرد عرب) و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج می شود و کار به کتک کاری می کشد. پس از آن مرسو بار دیگر مرد عرب را در ساحل می بیند و این بار کس دیگری جز آن ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می کند که در فاصله امنی از او از سایه صخره ای در گرمای سوزنده لذت می برد. در قسمت دوم کتاب، محاکمه مرسو آغاز می شود. در این جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تاثیری که بی اعتنایی و بی تفاوتی برخورد او بر دیگران می گذارد رو به رو می شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی دهد و بی اعتنا باقی می ماند. از درد تاثیر نمی پذیرد یا آن را حس نمی کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر می کند. او به اعدام محکوم می شود.
همان طور که در پشت کتاب هم نوشته شده است، آلبر کامو از بنیان گذاران اگزیستانسیالیسم است. اگزیستانسیالیسم فلسفه ای است که بر روی یگانگی و انزوای فرد، و تجربیات او در یک جهان خصومت آمیز و بی تفاوت تمرکز می کند. می توان گفت کتاب بیگانه به خوبی این موضوع را نشان می دهد.
از اول تا آخر کتاب جمله ها و عباراتی وجود دارد که نشان می دهد مرسو برای هیچ چیزی کوچک ترین ارزشی قائل نیست. مثل این است که بعد از هر اتفاقی مرسو بگوید: خب که چی!!
در اعمال مرسو هیچ منطق عینی دیده نمی شود. برای مثال او بدون هیچ منطقی می خواهد با مری ازدواج کند یا یک فرد عرب را بکشد. اتفاقات بخش اول کتاب به نظر برای مرسو عادی هستند ولی وقتی بخش دوم کتاب را می خوانید پی می برید که ذره ذره آن ها علیه مرسو در دادگاه استفاده می شود و همین به جذابیت داستان می افزاید.
آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفه پوچی خود که بعد به چاپ می رسد، فراهم می آورد.
مورسو:مردی فرانسوی-الجزایری که با تلگرافی از مرگ مادرش خبردار می شود. بی تفاوتی مورسو نسبت به این خبر نشان از جدایی عاطفی او از محیط اطرافش دارد. چندین مورد در متن داستان وجود دارد که لحظاتی تأثیرگذار اثر عاطفی چندانی روی مورسو ندارند. جنبه دیگر شخصیت مورسو راست گویی اوست. به خاطر بی تفاوتی اش جامعه او را بیگانه تلقی می کند.
ریموند سینتی:همسایه مورسوست که معشوقه اش را مورد ضرب و شتم قرار می دهد و این مسئله منجر به رویارویی با اعراب می شود.
ماری کاردونا:تایپ نویسی است در محل کار مورسو. یک روز پس از درگذشت مادر مورسو با او در ساحلی ملاقات می کند و این آغاز رابطه آنهاست. از مورسو می پرسد که آیا عاشقش است یا نه که مورسو بی اعتنا می گوید که فکر نمی کند اینطور باشد. با وجود این مورسو موافقت می کند که با او ازدواج کند اما به خاطر قتل مرد عرب دستگیر می شود. مانند مورسو، ماری از تماس فیزیکی رابطه شان از طریق سکس لذت می برد. او تجلی زندگی خوش و خرمی است که مورسو در پی اش است و تنها دلیل تأسف او بابت دستگیر شدن.
مسون:صاحب خانه ساحلی است که ریموند، مورسو و ماری را به آنجا می برد. آدم بیخیالی است که دوست دارد زندگی کند و شاد باشد. او دلش می خواهد بی قید و بند زندگی کند.
سالامانو:پیرمردی است که مرتب سگش را می زند و او را برای راه رفتن بیرون می برد. دست آخر سگش را از دست می دهد و از مورسو کمک می خواهد.
کتاب بیگانه زمانی به نگارش درآمد که الجزایر هنوز مستعمره فرانسه در شمال آفریقا بود.کامو از پدری فرانسوی که در الجزایر بزرگ شده بود و مادری خدمتکار در محیطی فقیرانه در الجزایر به دنیا آمد. شرایط جغرافیایی و فرهنگی خاصی در زمان رشد و بلوغ کامو در الجزایر حاکم بود. شرایط فرهنگی که ملغمه ای از فرهنگ اروپایی و عربی الجزایر بود. وجود اندیشه های گوناگون فلسفی و اخلاقی به همراه جنبشهای آزادیخواه و استقلال طلب و حتی آب و هوای خشک و کویری الجزایر تأثیرات خاصی در خلق اثر کتاب بیگانه داشته اند. مورسو شخصیت اصلی داستان بیگانه در اصل کسی نیست جز قسمتی از وجود خود کامو، وجودی که در آن شرایط ویژهی الجزایر به دلیل چندگانگی فرهنگی دچار نوعی ابتذال و پوچگرایی شده است. فقر اقتصادی یکی دیگر از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر احساسات و رفتار مورسو است برای نمونه هنگامی که به خاطر ناتوانی مالی مورسو به اختیار مادرش را به نوانخانه می سپارد. اما باور به پوچگرایی در مورسو زمانی ظاهر می شود که نه تنها او به مادرش در نوانخانه سر نمی زند بلکه زمانی که مادرش فوت می کند هم احساس سوگواری یا ناراحتی از خویش نشان نمی دهد. این یکی از نخستین قدم های او برای شکستن هنجارهای اجتماعی است. مورسو تابع الگوها و هنجارهای اجتماعی نبود زیرا او در دنیای بسته درون خویش زندگی می کرد دنیایی که در آن وجود آدمی همچون مسافری غریب است که بیهوده می آید و پس از گذشت چند سال عمر روزمره بیهوده می رود. مورسو برای جهان و هرچه که در آن هست ارزشی نمی بیند در نتیجه حتی برای مرگ مادرش احساسی بروز نمی دهد.
از دیدگاه مورسو آدمی هیچگونه مسئولیتی در قبال رخدادهای زندگی ندارد چون هیچ نقشی در ایجاد یا تغییر آنها ندارد برای همین است که تابش نور آفتاب و بازتاب آن از تیغه چاقوی مرد عرب را تنها دلیل ارتکاب به قتلش می داند. به دلیل تفاوت هایی که در ادراک او از انسان، جریانات زندگی و ماهیت زندگی وجود دارد، منجر به بی توجهی به ارزشها و هنجارهای رایج بشری در نهایت به وجود آمدن نوعی بی تفاوتی و پوچگرایی در او و زندگیش نسبت به جهان اطراف می شود. همه این موارد دیدگاه قضاوتی دادگاه را در باره او هنگام محاکمه او به دلیل قتل مرد عرب تغییر می دهند و در نتیجه نه تنها او را به خاطر جرمش بلکه در اصل او را به دلیل رفتار نامتعارفش در قبال مادرش و جامعه محاکمه و به مرگ محکوم می کنند. یکی از اهداف «بیگانه» به چالش کشیدن یکی از مهمترین رکن های زندگی یعنی هدف آن است و در این راستا کامو الگوی خویش را مورسو شخصی که در زندگی بی هدف است قرار داده و رفتارها، زندگی و تأثیرات تصمیم و انتخاب های او را به نمایش می کشد اما تشخیص هدفدار بودن یا بی هدف بودن زندگی را به عهده خواننده می گذارد. یکی از جالبترین نکات در این کتاب وجود برخی تناقض ها در دیدگاه کامو و به تبع آن در دیدگاه مورسو است. برای مثال مورسو هنگامی که در زندان است به یاد مادرش و حرف های او است که متضاد با باورهای او نسبت به پوچگرایی است و هنگامی که خود را مقید به انجام آداب و رسوم سوگواری پس از مرگ مادرش می داند یا زمانی که او حاضر به همکاری با دوستش برای درگیری با عرب ها می شود. البته تصویری که کامو از دنیای زندگی ماشینی مورسو می دهد نیز جالب است. مورسو مانند یک آدم آهنیدست به یک سری کارهای کاملاً معمولی می زند که خود این موضوع می تواند منجر به بروز افکاری بیهوده و نا امید کننده در انسان گردد.
نخست آنکه مورسو یک انسان است، انسانی که درگیریهای یک زندگی پیش پا افتاده کارمندی دون پایه را دارد که از قضا با روحیه او می تواند سازگار باشد. زیرا او از نوعی تنبلی و بی حالی خاصی نیز برخوردار است که به او در داشتن نگرشی پوچگرایانه نسبت به زندگی کمک می کند. موضوع دیگر انتخاب روش زندگی مورسو شخصیت اصلی داستان است که به نظر می آید ریشه گرفته از عدم اعتقاد به خدا است. با این نوع تفکر او وجود هر گونه داشتن هدف و مسئولیت پذیری تعریف شده را در انسان و زندگی او نفی می کند که می تواند منجر به تحمل بهتر زندگی شود، به خصوص آنکه در آن شرایط خاص کشور الجزایر و جامعه سیاسی آن موقع هر گونه مسولیت پذیری زندگی را دشوارتر می کرد برای مثال در مورد مبارزین سیاسی آن دوره مسولیت پذیری، تبعات زندگی و مرگ را به همراه داشت، برای عرب های ان کشور تضادهای اخلاقی فرهنگی غربی با عربی را به همراه می آورد، برای بسیاری از شهروندان عرب مبارزه برای رهایی از سلطه استعمارگران را... بنابراین هنگامی که انسان خود را موجودی رها شده در جهان فرض کند که به وجود آمدن و از بین رفتنش هیچ هدفی را دنبال نمی کند، یعنی «بیگانه» از همه عالم است حتی بیگانه از خودش نیز می باشد، بنابراین نیازی به تحول و تغییر نمی باشد، نیازی به همگرایی با جمع نیست و همین طور نیازی برای اثبات حقانیت وجود خود هم نیست. از دید دیگر دوگانگی در شخصیت مورسو مشهود است. آنجا که مورسو زندگی را پوچ می پندارد: «در تمام این زندگی پوچی که بارش را به دوش کشیده ام ...» در برهه زمانی که به دلیل زندانی شدنش چیزهای خوشایندی که در زندگی اش وجود داشته است را از دست می دهد رنج می کشد که باز در جمله ای دیگر این نگرش را هم زیر سؤال می برد: «من همیشه هر چه را پیش آید خوشاید را مد نظر داشته ام.» نکته مهم دیگر این است که که فرد با همه تفاوت های فکری و اخلاقی که با جامعه دارد به دلیل اینکه عضوی از جامعه محسوب می شود، رفتارهای اجتماعی او مورد قضاوت افراد جامعه قرار می گیرد و نیز چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه این رفتارها از سوی افراد جامعه بار مثبت یا منفی خواهد داشت به خصوص اگر در تقابل و تضاد با هنجارها و معیارهای ارزشی جامعه قرار بگیرند، به دلیل اینکه جامعه هویت خود را در خطر می بیند، شروع به نشان دادن عکس العمل های توأم با خشونت می نماید تا آن حد که حتی عملکردهای مثبت فرد در گذشته را نادیده می گیرند و این دقیقاً همان رفتاری است که عامه مردم و دادگاه نسبت به مورسو انجام می دهند.
کامو در مقدمه ای بر این رمان می نویسد: دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله که گمان نمی کنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کرده ام: «در جامعهی ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش می کند.» منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذت های تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباخته ای یافته اند دستخوش امواج.
ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی در مقدمه ای بر این رمان می نویسد: بیگانه اثر آقای کامو تازه از چاپ بیرون آمده بود که توجه زیادی را به خود جلب کرد. این مطلب تکرار میشد که این اثر «بهترین کتابی است که از متارکه جنگ تاکنون منتشر شده». در میان آثار ادبی عصر ما این داستان، خودش هم یک بیگانه است. داستان از آن سوی سرحد برای ما آمده است، از آن سوی دریا؛ و برای ما از آفتاب، و از بهار خشن و بی سبزه آنجا سخن می راند؛ ولی در مقابل این بذل و بخشش؛ داستان به اندازه کافی مبهم و دو پهلو است: چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فردای مرگ مادرش «حمام دریا می گیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع می کند و برای اینکه بخندد به تماشای یک فیلم خنده دار می رود.» و یک عرب را «به علت آفتاب» می کشد و در شب اعدامش در عین حال که ادعا می کند «شادمان است و باز هم شاد خواهد بود.» آرزو می کند که عده تماشاچی ها در اطراف چوبه دارش هر چه زیادتر باشد تا «او را به فریادهای خشم و غضب خود پیشواز کنند»
در نظر آقای کامو مطلب تازهی که او آورده این است که تا انتهای افکار پیش می رود. در حقیقت برای او مطلب مهم این نیست که جملات قصاری را حاکی از بدبینی جمع آوری کند؛ قطعاً «پوچ» نه در انسان است و نه در دنیا – اگر این دو از هم جدا فرض شوند؛ ولی همچنان که «بودن در دنیا» خصوصیت اساسی انسان است، «پوچ» در آخر کار چیز دیگری جز همان «وضع بشر» نیست، الهامی غم زده است که این بیهودگی را بر می انگیزد. «از خواب برخاستن، تراموای، چهار ساعت کار، شام و خواب، و دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه با همین وضع و ترتیب (افسانه سیزیف)و بعد ناگهان «آرایش صحنه ها عوض می شود» و ما به روشن بینی خالی از امیدی واصل می شویم. آن وقت اگر بدانیم که کمک های گول زننده ادیان و فلسفه های وجودی را چطور می شود کنار زد، به چند مسئله واضح و آشکار اساسی می رسیم: دنیا جز یک بی نظمی و هرج و مرج چیز دیگری نیست یک «تعادل ابدی که از هرج ومرج زاییده شده است». وقتی انسان مرد دیگر فردایی وجود ندارد. «در جهانی که ناگهان از هر خیال واهی و از هر نوری محروم شده است، انسان احساس می کند که بیگانه است. در این تبعید دست آویز و امکان برگشتی نیست. چون از یادگار زمانهای گذشته یا از امید ارض موعود هم محروم شده است (افسانه سیزیف)» به این دلیل است که باید گفت انسان در واقع همان دنیا نیست: «اگر من درختی میان دیگر درخت ها بودم... این زندگی برایم معنایی می داشت. یا اصلاً همچو مسئله ای درباره من در کار نبود. چون من قسمتی از دنیا بودم. در آن هنگام، من جزو همین دنیایی می شدم که اکنون با تمام شعورم در مقابل آن قرار گرفته ام... این عقل مسخره و ریشخندآمیز من است که مرا در مقابل تمام خلقت قرار داده است (افسانه سیزیف).
آلبر کامو هفتم اکتبر سال هزار و نه صد سیزده در الجزایر فرانسه به دنیا آمد. پدرش در سال ۱۹۱۴، در بحبوحه جنگ جهانی اول، در نبرد مارن کشته شد. آلبر به همراه مادر و برادرش با مادربزرگ مادری خانواده و یک عموی فلج در آپارتمانی دو اتاقه زندگی می کرد. کامو با وجود تنگدستی بسیار خانواده، در دانشگاه الجزیره قبول شد و با انجام یک رشته مشاغل نا متعارف، خرج تحصیل خود را تامین می کرد. اما، یکی از چندین حمله شدید سل، وی را مجبور به ترک تحصیل کرد. فقر و بیماری یی که کامو در جوانی از سر گذراند، تاثیر بسیار زیادی بر نوشته هایش گذاشت. سرانجام، کامو بعد از رها کردن تحصیل، وارد دنیای روزنامه نگاری سیاسی شد و در طول مدت فعالیتش در یک روزنامه مخالف سیاست استعمارگری، مطالب فراوانی هم درباره فقر مردم الجزیره نوشت. از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۸، کامو مسئول اداره Théâtre de l’Equipeبود؛ موسسه ای که سعی داشت تا مردم طبقه کارگر را مجذوب نقش آفرینی های آثار بزرگ نمایشی کند. کامو در طی جنگ جهانی دوم به پاریس رفت و بدل به یکی از نویسندگان مهم جنبش مقاومت ضد آلمان شد. ضمناً سرویراستار روزنامه نبرد هم بود؛ یک روزنامه مهم که به صورت زیرزمینی به چاپ می رسید. در طول دوران جنگ در پاریس بود که کامو فلسفه پوچ گرایی خود را شکل داد؛ یک اصل اساسی این فلسفه، تاکید کامو بر این امر بود که زندگی هیچ هدف منطقی و مثبتی ندارد. تجربه جنگ جهانی دوم بسیاری از دیگر روشنفکران را هم به نتیجه ای مشابه رساند. برای بسیاری کسان که جنایات مهیب حزب نازی هیتلر و کشت و کشتار کم سابقه جنگ جهانی دوم را دیده بودند، دیگر قابل پذیرش نبود که هستی انسان دارای هدف یا معنایی قابل فهم است. به تعبیر کامو، هستی صرفاً پوچ به نظر می رسید.
اولین رمان کامو، یعنی بیگانه، هم استخوان بندی محکمی دارد و هم بیانگر نگاه پوچ گرایانه او به جهان است. بیگانه که در سال ۱۹۴۲ چاپ شد، روایتگر سرگذشت مرد جوانی است به نام مرسو که انسانی ست بی اخلاق و از لحاظ عاطفی و احساسی منزوی. او در تشیع جنازه مادرش گریه نمی کند، به خداوند بی اعتقاد است و بدون داشتن انگیزه ای مشخص، مردی را به قتل می رساند که شناخت چندانی هم از او ندارد. مرسو به خاطر جنایتی که مرتکب شده، از سوی مقامات قضایی به عنوان یک تهدید برای جامعه شناخته و به مرگ محکوم می شود. در نهایت هنگامی که «بی تفاوتی زیبایی جهان» را می پذیرد، با خودش و جامعه ای که او را آزار می دهد، به صلح و آرامش می رسد. فلسفه پوچ گرایانه کامو می گوید که اصول اخلاقی هیچ پایه و اساس منطقی و طبیعی یی ندارند، اما با این حال کامو اعتقاد داشت که فقدان معانی «والاتر» در زندگی لزوماً نباید به سرخوردگی انسان منجر شود. برعکس، کامو سخت انسان دوست بود. او قویاً به شرافت انسان در برابر جهان، که به زعم او مکانی تهی از عاطفه و بی احساس بود، اعتقاد داشت و اصلاً شهرت وی به همین علت است.
بعلاوه کامو در سال ۱۹۴۲- درست همان سالی که بیگانه چاپ شد- مقاله افسانه سیزیف را هم چاپ کرد که رساله فلسفی مشهوری است در باب پوچی جهان. این دو اثر در به شهرت رسیدن کامو به عنوان یک شخصیت مهم و برجسته ادبی نقش عمده یی ایفا کردند. کامو در طول دوران فعالیت خود، رمان ها، نمایشنامه ها و مقالات فراوانی نوشت که بعدها فلسفه او را شکل دادند. از آثار مشهورش می توان به دو رمان طاعون (۱۹۴۷)، و سقوط (۱۹۵۶) اشاره کرد. عصیانگر، در کنار افسانه سیزیف، در شمار بهترین مقالات فلسفی کامو به شمار می رود. وی در سال ۱۹۵۷، به پاس خدماتش به فرانسه و ادبیات جهان موفق به دریافت جایزه نوبل شد ولی، شوربختانه، سه سال بعد، در یک سانحه رانندگی درگذشت.
در دل روشنفکری رایج و آشوب اخلاقی یی که به متعاب جنگ جهانی دوم پدید آمد، کامو صدایی بود که از ارزش های عدالت و شرافت انسانی سخن می گفت. گرچه مرگ رشته فعالیتش را برید، اما وی همچنان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم به حساب می آید؛ چه به لحاظ کیفیت داستان هایش و چه به لحاظ عمق و غنای فلسفه اش.
مردی به نام مورسو با خبر مرگ مادرش مواجه می شود. مادری که چند سالی است به دلیل مشکلات مالی او را به نواخانه ای سپرده. در مراسم تدفین مادرش شرکت می کند ولی اصلا ناراحت نیست. روز بعد از مرگ مادرش آب تنی می کند، به دیدن فیلمی کمدی می رود و روابط نامشروع جنسی را شروع می کند. روزهایی را بدون هدف و به روال قبل سپری می کند. رفاقت مورسو با همسایه خود که مرد موجهی نیست او را وارد ماجراهای جدیدی می کند. مرد عربی را می کشد و در دادگاه از خود هیچ دفاعی نمی کند و محکوم به مرگ می شود.
به قول خود کامو: در جامعه ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش می کند.
بیگانه کامو از زبان اول شخصی (مورسو) روایت می شود که می توان گفت کم ترین نقش را در کل ماجرا دارد. مورسو قهرمان داستان نیست و کامو هم به هیچ وجه به دنبال قهرمان سازی نبوده است. مورسو در عین صداقت مثال زدنی که دارد نسبت به همه چیز و همه کس بی تفاوت است. مورسو به هیچ وجه انسان بدی نیست ولی ظاهرسازی نمی کند. صریح حرف می زند و زیاده گویی نمی کند. مادرش را به دلیل مشکلات مالی به نواخانه ای می سپارد و حتا به او سر نمی زند. از مرگ مادرش ابدا ناراحت نمی شود. این ها نخستین قدم های مورسو برای هنجارشکنی است. به نظر او انسان، هیچ مسئولیتی در قبال اتفاقات پیرامون خود ندارد چون در ایجاد آن ها نقشی نداشته است و این دقیقا فلسفه اگزیستانسیالیست و اشاره به اصالت بشر و اصالت وجود بر ماهیت است.
مورسو شبیه هیچ یک از افراد جامعه نیست و عادات آن ها را ندارد. با تمام بی هدفی و بی اعتنایی که در رفتار و گفتار او دیده می شود ولی تناقض هایی هم در رفتار او به چشم می خورند. بیگانه ای که به حرف های مادرش فکر می کند و یا هنوز مقید به انجام آداب و رسوم سوگواری و تدفین برای مادرش است. اگر مورسو را معادل کامو بدانیم، تنها اوست که در تمام صحنه ها روایت می کند. احساسات خودش را حذف می کند. زیاده گویی نمی کند و قصد انتقال هیچ تفکر خاصی را هم ندارد.
در فصل دوم داستان اتفاقاتی برای مورسو رخ می دهد که در نهایت به جرم قتل محکوم به اعدام می شود. زندگی در جامعه ای شبیه به جامعه ای که مورسو در آن زندگی می کند تفاوتی با زندانی شدن ندارد، ولی افراد جامعه چون به این شرایط خو کرده اند و بقیه هم نوعان خود را در شرایط مشابهی می بینند دیگر اعتراضی نمی کنند و متوجه زندانی شدن خود نیستند. ساختارهای آن جامعه هم به او به عنوان یک فرد سازگار با نظام آن جامعه نگاه می کنند که دیگر انسان آزاد معنایی ندارد و حتی با اشاره ای ظریف در جایی از رمان، آزادی را معادل با دسترسی به زنان و رابطه با آنها می دانند که خود گویای همه چیز است.
مورسو نه تنها به جرم قتل بلکه بخاطر بیگانگی با جامعه و رفتارهای نامتعارف محکوم به مرگ می شود. مورسو با وجود تمام تفاوت هایی که با جامعه و هنجارهایش دارد، چون جزو همان جامعه است رفتارهایش رصد می شود و مورد قضاوت قرار می گیرد و جامعه عکس العمل خود را نشان می دهد.
مورسو بعد از کشتن مرد عرب پشیمان نیست. از همسایه بدکار و ناهنجارش متنفر نیست و حتی عاشق ماری کاردونا هم نیست و حتی در جواب درخواست ازدواج او، می گوید که برایش فرقی نمی کند. مورسو بیشتر وقت ها سکوت می کند یا خیلی کوتاه جواب می دهد. شاید در موقع محاکمه در دادگاه، مورسو تازه متوجه می شود که در مقابل قضاوت دیگران قرار دارد. چیزی که تا قبل از آن برایش معنایی نداشت. بقول خود مورسو که بعد از محکوم شدن به اعدام می گوید که برایم فقط این آرزو باقی مانده که در روز اعدامم، تماشاچیان بسیاری حضور بهم رسانند و مرا با فریادهای پر از کینه خود پیشواز کنند. بیگانه داستانی از یک زندگی توجیه نشده است که هیچ وقت هم توجیه نمی شود. بیگانه کتابی نیست که استدلال کند و کسی را قانع کند و مورسو کسی نیست که بخواهد در بازی همگانی بقیه شرکت کند.
سارتر رمان بیگانه را تاقبل از خواندن «اسطوره سیزیف» -کتاب دیگر کامو- داستانی مبهم دانسته و درک شخصیت مورسو را غیر ممکن می دانسته است. سارتر اسطوره سیزیف را مانی برای روشن تر ساختن بیگانه می داند. بقول سارتر: در میان آثار ادبی عصر ما، این داستان خودش هم یک بیگانه است. داستان از آن سوی سرحد برای ما آمده است. از آن سوی دریا. و برای ما از آفتاب و از بهار خشن و بی سبزه سخن می گوید.
زبان | فارسی |
نویسنده/نویسندگان | آلبر کامو |
مترجم | جلال آلاحمد، علی اصغر خبرهزاده |
ناشر | نگاه |
سال انتشار | 1396 |
نوبت چاپ | شانزدهم |
سایز (قطع یا اندازه) | رقعی |
تعداد صفحات | 152 صفحه |
وزن | 250 گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴3510046 |
جلد | شومیز |
کتاب بیگانه
بیگانه برای همه بیگانه میمونه ولی این کتاب شاهکاره فقط تازه کار ها بهتره اول کتاب های آسون تر بخونن بعد سراغ بیگانه بیان
کتاب تابستان آن سال، کتابی فوق العاده زیبا درباره مردی به نام جک می باشد که بیمار و در انتظار مرگ است اما ناگهان همه چیز تغییر کرده و همسرش به جای او می میرد.
رمان «اولین تماس تلفنی از بهشت» اثر میچ البوم، حاوی روایت هایی از بهشت و معجزه است. در این داستان، تلفن تعدادی از ساکنان شهری کوچک زنگ می خورد و آن سوی خط کسانی هستند که با صدای واقعی قبل از مرگشان اعلام می کنند که هم اینک در بهشت هستند.
کتاب «پیش از آن که بخوابم» درمورد زنی است که در اثر یک سانحه حافظه اش دچار مشکل شده است و هر روز صبح همه اتفاقات رخ داده پیش از خواب را فراموش می کند.
رمان «ادیپ در جاده» درمورد شخصیتی به نام اُدیپ است که نادانسته پدرش را کشته و در ناآگاهیِ محض با مادر خود وصلت کرده است، پس از برملاشدنِ حقیقت، چشمانِ خود را كور می کند و قدم در جاده ای می گذارد که از پایانش هیچ نمی داند.
روایت داستان «زندگی اسرارآمیز» خواننده را در جریان تلاش های لی لی برای شناخت خود و درک حقیقت مربوط به گذشته پرفراز و نشیبش قرار می دهد. اما او قبل از هر چیز، باید با حقیقت تلخی راجع به مادرش و مرگ اسرارآمیز او روبه رو شود.
جز از کل در مورد پدر و پسری است که هر کدام از یک زاویه خاص و متفاوت با عامه مردم به زندگی و اتفاقات آن نگاه می کنند. پدر با باورهای خاص و گاه عجیب خودش سعی می کند پسرش، جسپر را به بهترین شکل ممکن تربیت کند و به همین خاطر داستان زندگی خودش را از همان دوران کودکی برای او تعریف می کند.
رمان پاییز فصل آخر سال است از حال و هوای زنانی میگوید که در دوراهیهای زندگی دست و پا میزنند و به دنبال راهی برای خلاصی از گذشته و آینده، دوباره شاد زیستن یا کنار گذاشتن رویاها و با واقعیت زندگی کردن هستند.
ریگ روان جدیدترین اثر استیو تولتز پس از رمان تحسین شده جزء از کل است. تولتز در مصاحبه ای گفته جزء از کل را درباره ترس از مرگ نوشته و ریگ روان را درباره ترس از زندگی.
هاینریش بل، برنده نوبل ادبیات، در رمان عقاید یک دلقک، به خوبی توانسته شرایط کشورش در زمان هیتلر را از نظر تاریخی، اجتماعی، سیاسی و … برای خواننده ترسیم کند و با کمک کاراکتر هانس، مردی افسرده که ماسک بر چهره زده و به دنبال سرنوشت مبهمی به خانه اش بازگشته است، شرایط را برای خواننده ملموس می سازد.
عامه پسند رمانی است که مي توان آن را در رده ادبيات پليسي به شمار آورد، اما در این اثر هيچ جنايتي اتفاق نمي افتد و در عین حال دارای طنزهای زیادی هم می باشد.
کتاب بهترین شکل ممکن مجموعه ای است شامل ۶ داستان که هر کدام از داستان ها در یکی از شهرهای شیراز، تهران، مشهد، اهواز، اصفهان و بندر انزلی اتفاق می افتد.
بکمن در رمان تراژیک - کمیک مردی به نام اوه، احساس هایی مثل عشق و نفرت را به زیبایی به تصویر می کشد و انسان و جامعه مدرن را در لفاف طنزی شیرین و جذاب نقد می کند.
جای خالی سلوچ، بعد از کلیدر، قویترین اثر دولت آبادی می باشد. این رمان، داستاني است كه بر اساس تقليدي نزديك به واقعيت از آدمي و عادات و حالات بشري نوشته شده باشد و به نحوي از آن جا شالوده جامعه را در خود تصوير و منعكس كند.
«سه قصه» از چهار داستان به نام های «بالشی پُر از پَر سفید»، «خروس سفید»، «ماه بر پیشانی» و «سرگذشت فنچ ها» تشکیل شده و پوریا علمی، طنزپرداز مطرح کشورمان مقدمه آن را نوشته است.
رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید شامل نه داستان از هفت نویسنده معاصر روس است که در ابتدای هر داستان یک صفحه به شرح حال و فعالیت های نویسنده اختصاص داده شده است.
کتاب اسکارلت دهه شصت مجموعه شعری از سجاد افشاریان است. اشعاری که عموماً روحی عاشقانه در آنها دیده می شود.
کتاب «مردم در سیاست ایران» نوشته یرواند آبراهامیان، شامل ۵ مقاله از این تاریخ نگار است. موضوع محوری پژوهش های این کتاب، تغییرات و تحولاتی است که نه از گذر گفت وگوها و بده بستان های سیاستمداران حرفه ای پشت درهای بسته، بلکه به واسطه حضور مردم در خیابان یا همبستگی اصناف و جمعیت ها برای رسیدن به خواست هایی جمعی به دست آمده است.
فرار از اردوگاه 14 روایت مستندی است از زندگی در یکی از مخوف ترین و امنیتی ترین اردوگاه های زندانیان سیاسی در کره شمالی.
ماجرای کتاب برادران سیسترز درباره زندگی دو برادر به نام های ایلای (راوی ماجرا) و چارلی با نام خانوادگی سیسترز است که به عنوان دو آدم کش، شهرت زیادی دارند.
رمان غول مدفون یکی از رمانهای محبوب نوبلیست ژاپنی یعنی «ایشی گورو» است. این کتاب حکایتِ زندگیِ زوجی است در میان مردمی که چیزی از گذشته خود به یاد نمی آورند. خود آنها هم تنها یادشان می آید که زمانی پسری داشته اند و می دانند که به جست و جوی او باید پا در راهِ سفری سحرآمیز گذاشت.
ایده محوری «ابله» همان طور که خود «داستایوفسکی» در یک نامه نوشته، «ارائه تصویر کامل از یک انسان زیبا» است. پرنس «میشکین» ابله مقدس روسی و از تبار «دون کیشوت» است، یک نوع مسیح در جهانی غیرمسیحی.
رمان «خانه لهستانی ها» نوشته مرجان شیر محمدی است، هر چند که بیشتر او به عنوان یک بازیگر شناخته می شود، اما نویسنده ای است با چند داستان و رمان که بعضاً آثارش با تحسین اهالی ادبیات وهمین طور اقبال مخاطبان مواجه شده است.
از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم نوشته هاروکی موراکامی در واقع خاطرات مرتبط با دوندگی هاروکی موراکامی و نقش آن در نویسندگی و زندگی حرفه ای وی است.
کتاب مو قرمز اثر اورهان پاموک نویسنده نامدار ترک و برنده جایزه نوبل ادبیات است. پاموک در این رمان با خلاقیتی که دارد افسانه ها و اسطوره ها را با واقعیت پیوند می دهد و ماجرایی جذاب با پایانی غافل گیر کننده و فراموش نشدنی می آفریند.
کتاب دختر پرتقالی نوشته یاستین گردر نویسنده مشهور نروژی است. یاستین گردر رمان دختر پرتقالی را دو سال بعد از نگارش رمان «مرد داستان فروش» منتشر کرد. حال و هوای رمان «دختر پرتقالی» تشکیل شده از یک داستان کلی با روایت هایی گوناگون، حول محور پرسش های فلسفی فراوان. اثری نسبتاً خوب با دیالوگ های تأثیر برانگیز است.
کتاب افشاگر گریشام چندین هفته پرفروشترین کتاب در زمینه ادبیات داستانی بوده است. نیویورک تایمز در مطلب خود کتاب «افشاگر / The Whistler» را نسبت به کتاب پیشین این نویسنده «وکیل دغل / Rogue Lawyer» گام بلندی به جلو دانست.
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد یکی از معروف ترین کتاب های دهه هشتاد است. این رمان از هنگام انتشار تاکنون بسیار مورد استقبال مخاطبین قرار گرفته است، به گونه ای که تاکنون به چاپ هفتادم رسیده است. بیشتر مخاطبان داستان معاصر فارسی این کتاب را خوانده اند. فرانکلین لوئیس ترجمه انگلیسی این کتاب را با عنوانThings We Left Unsaidدر سال ۲۰۱۲ منتشر...
کتاب عادت می کنیم اثر زویا پیرزاد یکی از پرفروش ترین رمان های حال حاضر محسوب می شود. این رمان برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دهه ی 80 شمسی است. دختر درگیر مسائل و خواسته های نسل خود است، مادربزرگ هنوز غرق در گذشته ای است که کمابیش ساخته و پرداخته ی ذهن راوی قصه آرزوست.