محصول جدید
کتاب عباس دست طلا به همت سازمان بسیج اصناف کشور و توسط نشر فاتحان و با قلم خانم محبوبه معراجی پور چاپ شده است. عباس دست طلا یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است.
این محصول در انبار موجود نیست
اخطار: آخرین موجودی فعلی!
تاریخ در دسترس بودن:
عباس دست طلا
کتاب عباس دست طلا به همت سازمان بسیج اصناف کشور و توسط نشر فاتحان و با قلم خانم محبوبه معراجی پور چاپ شده است. عباس دست طلا یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است.
دریافت کننده :
* فیلدهای مورد نیاز
یا لغو
در صفحه تقدیمیه کتاب نوشته شده است: تقدیم به همه بسیجیان فنی و تعمیرکار! از همین جا معلوم می شود با یک کتاب متفاوت روبه رو هستیم. کتاب عباس دست طلا یکی از بی تعارف ترین کتاب های دفاع مقدس است. ردی از سؤال و جواب مصاحبه کننده در اثر معلوم نیست. نویسنده در متن هرجا که خواسته از گذشته و کودکی حاج عباس قصه را روایت کند، جمع دوستان با صفای او را جمع می کند و شب ها بعد از کار سخت و سنگین روز کنار هم می نشاند تا از خاطراتش بشنوند. این یعنی فرم و قالب روایت کتاب هم خوب مهندسی شده است.
وقتی کار مصاحبه و نگارش خاطرات حاج عباس علی باقری به خانم معراجی پور پیشنهاد می شود، در همان مصاحبه اول از مصاحبه شونده می پرسد: آیا شما به فکر شهادت هم بودی؟ حاج عباس می گوید: آن قدر کار زیاد بود که من وقت نداشتم به شهادت فکر کنم! از خدا خواستم همین طور که با گروهم سالم می روم، سالم هم برگردم تا پس از دیدن همسر و فرزندانم، انرژی بگیرم و باز هم به جبهه بیایم و کار کنم.
حاج عباس علی باقری صاحب کارگاه مکانیکی و صافکاری در تهران، در محله خاوران است که به صورت ناخواسته به جبهه می رود و پس از دیدن صحنه های جنگ و رشادت های رزمندگان چنان شیفته حضور در جنگ می شود که هر بار با خود تعدادی صافکار، مکانیک، شیشه بر، سپرساز، گلگیر ساز تهرانی را برای تعمیرات خودروها با خود مناطق عملیاتی جنوب می برد. این کتاب از این منظر که به افرادی می پردازد که با سلاح! آچار، آچارفرانسه، روغن، چکش، گریس، پیچ گوشی و... به دفاع از کشور می پردازند! بدعتی مبارک در ادبیات دفاع مقدس بشمار می رود. توجه به نقش و اهمیت حوزه های پشتیبانی و تدارکات در طول 8 سال دفاع مقدس مهم ترین محور این کتاب است. زبان ساده و بدون تکلف آمیخته به طنز و زبان بازی عباس دست طلا (بچه تهران)، باعث شده تا این کتاب یک اثر خوش خوان در حوزه ادبیات دفاع مقدس تبدیل شود.
نویسنده متن را بارها بازنویسی کرده است. ادبیات و لحن حاج عباس ـ که خاص خود او و شبیه هیچ کسی نیست ـ در طول کتاب حفظ شده است. متن هیچ دست انداز و ابهامی ندارد. روایت معمولی یک آدم معمولی آن قدر خوب به پیش می رود که دست کم در دو سه نقطه مخاطب را زمین گیر می کند؛ و آن چنان او را متأثر می کند که تا چند روز فکر او را به خود مشغول می کند.
ماجراهای کتاب از زمانی کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز می شود. داستانی از زندگی سراسر کار و تلاش و زحمت حاج عباسعلی باقری. عباس دست طلا مروری کوتاه است بر زندگی اش و دودلی های او برای حضور در جبهه ها، از زمانی می گوید تصمیم می گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش بر می آید. از زمانی که جنگ آغاز شد و مغازه صد متری اش را رها می کند. اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می شوند.
محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می شوند و عباسعلی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می کنند. توانایی و سرعت آن ها باعث شهرت شان می شود.
پس از گذشت یک ماه و نیم از بازگشت آن ها از جبهه ها، باقری تصمیم می گیرد تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودرو ها به جبهه ها ببرد. یافتن این نیرو های ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب عباس دست طلا است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان می کند.
باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجرا هایی که در هنگام اعزام رخ می دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می مانند، افرادی حرفه ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می کنند و خودروها را به سرعت تعمیر و تحویل می دهند.
بخش دیگری از کتاب عباس دست طلا به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می کند و مهارت او در تعمیر خودرو ها باعث می شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند.
زندگی عباسعلی باقری، آن چنان که پدرش، مرحوم حسن باقری، آرزو کرده، از کودکی با کار، تلاش و زحمت قرین می شود؛ چه در زمانی که جنگ آغاز شد و مغازه صدمتری اش را توی تعمیرگاه روشن یا گاراژ غفوری شماره یک، با تعدادی کارگر رها کرد و به جبهه رفت و شبانه روز کار کرد، چه امروز در سرتاسر این زندگینامه، همه جا سخن از کار و تلاش و امید به خداست.
در تمام اوقات شبانه روز، این کار است که بعد از توکل به خدا، در زندگی او حرف اول را می زند؛ چرا که او کار را راحت روح و روانش می داند. هر کس هم با او همراه می شود، میداند که باید از سپیده دم تا شامگاه، پا به پایش کار کند.
روزهایی، با فرزندان و رفقایش سه شیفت کار می کردند و خستگی از همت والایشان شرمسار و خسته می شد؛ حتی پس از آن که یکی از شاگردان و فرزندانش، لباس رزم به تن کرده و در دیماه سال ۱۳۶۵ در نبرد کربلای۵ به شهادت می رسد. اما اینک تکیه گاهش عصایی است که بر آن تکیه می زند و همسرش حاجیه خانم که لحظه به لحظه مونس تنهایی هایش می باشد. حاج عباسعلی باقری، با کلام شیرین و شیوایش ما را به زمان هشت سال دفاع مقدس می برد.
کتاب عباس دست طلا توسط رهبر انقلاب خوانده می شود و ایشان در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می دید. خداوند ان شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.
طاق آمبولانس را چند بار دید می زنم. مجتبی لجش گرفته:
بس نیست؟! چقدر طاق را دید می زنی؟ همه صافکارها یک بار رو به روی ماشین می ایستند و نگاه می کنند، بعد هم درستش می کنند و دیگر کاری ندارند که چه می شود. تو هم از بالا می بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبه رو، زیر و رو ... بابا! چه خبرت است؟!
حس می کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله اش می کنم:
طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که می رود توی دست انداز و بالا و پایین می افتد، صدا ندهد. آمبولانس همه اش می رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر می کند با گلوله دارند او را می زنند. می ترسد و یک وقت برمی گردد عقب.
- گزارشگر با تعجب می گوید:
-این طور که شما تعریف کردید، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما دارید کار مشقت باری را انجام می دهید!
لبخند می زنم:
-بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی را که در طول ۱۰ روز قبل انجام داده ایم و آماده حرکت برای جبهه است را نشان تان بدهم.
40تا ماشینی را که درست کرده ایم و پشت سر هم گذاشته ایم تا راننده ها بیایند و آن ها را ببرند، نشانشان می دهم:
-این هم کار شبانه روزی ما در عرض ۱۰ روز!می پرسد:
-اگر قرار بود این ۴۰ تا ماشین را در تهران انجام دهید، چقدر وقتتان را می گرفت؟
پاسخ می دهم:
-شش ماه؛ اما این جا با تهران فرق دارد. باید شلاقی کار کرد.
- از شهبازی (فرمانده پادگان) می خواهم تا اجازه دهد ماشین را از سوله درآوریم و بیرون پادگان درست کنیم. قبول می کند. صادق با جرثقیلش می آید و ماشین را بیرون می بریم و باز مشغول کار می شویم. یک دفعه هواپیماهای دشمن ظاهر می شوند. هر کس جای پناه می گیرد. من هم توی جوی آب می خوابم و نگاهی به تانکر می اندازم که آن طرف جوی گذاشته اند. کمی سرم را بلند می کنم و می بینم زیر تانکر با گچ نوشته شده است:
بنزین!
- امان از ضربه های شدید و تندتند قلبم که سینه ام را می خواهد بترکاند! این بار به خوبی و بدون دستپاچگی شهادتین را می خوانم. هوا پس است. عین سنگ می چسبم کف نهر. می خواهم سینه خیز جلو بروم تا خودم را از تانکر دور کنم. آی ی! تیزی یک تیکه شیشه، شلوار و پوستران پایم را پاره می کند. آب نهر رنگ قرمز آلبالویی به خودش می گیرد... اوضاع که آرام می شود جلدی بلند می شوم تا از نهر بیرون بیایم. سر تا پایم را گل و لجن برداشته. خونریزی هم دارم. حاج حسن فکر می کند ترکش خورده ام. خیلی ترسیده. دست کمی از خودم ندارد. هم دیگر را برانداز می کنیم. ناخودآگاه از ظاهرمان خنده مان می گیرد. تانکر بنزین را نشانش می دهم....
زبان | فارسی |
نویسنده/نویسندگان | محبوبه معراجیپور |
ناشر | فاتحان |
سال انتشار | 1391 |
سایز (قطع یا اندازه) | رقعی |
تعداد صفحات | 272 صفحه |
وزن | 326 گرم |
شابک | 9786006033539 |
جلد | شومیز |
عباس دست طلا
کتاب بسیار جذاب و دلنشینی بود ، روایت جالب و متفاوتیه!
«بودن» داستانی کم حجم است که توسط یرژی کوشینسکی در 136 صفحه نوشته شده است. داستان بسیار ساده شروع می شود و به تدریج عجیب و غیر قابل باور می گردد . اما ناگهان متوجه می شوی که نویسنده به طرز بسیار استادانه ای واقعیت های تلخ جامعه بشری و در کنار آن مدینه فاضله ای که آرزوی انسان های خیرخواه است و ذات پاک بشری را به تصویر می کشد.
این کتاب شامل شش داستانِ کوتاه است که اکثرشان در دو یا سه سالِ اخیر نوشته شده اند و مخاطبان در آن ها فضاهای جدیدی از دولت آبادی درک خواهند کرد. درون مایه اکثر داستان ها شهری ست و بعضی شان نیز حتی در جغرافیایی خارج از ایران اتفاق می افتند.
نبرد من، کتابی که توسط آدولف هیتلر نوشته شده است و بیانگر اندیشه های سیاسی هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم می باشد.
مزایای منزوی بودن (The Perks of Being a Wallflower) کتابی به سبک رمان نامه نگارانه است که توسط نویسنده آمریکایی، استیون چباسکی نوشته شده است. این کتاب اولین بار در ۱ فوریه ۱۹۹۹منتشر شد و توانست به مدت ۷۱ هفته در لیست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار بگیرد. این کتاب مجموعه ای از نامه های میان دو دوست است.
کتاب بار دیگر، نادر نوشته سید قاسم یاحسینی تاریخ شفاهی زندگی شهید نادر مهدوی است. شهید نادر مهدوی (شهید شاخص سال 1394) یکی از مهره های اصلی جریان مقابله به مثل در خلیج فارس در دوران جنگ تحمیلی است.
بیشعوری (Assholism) کتابی است به طنز در مورد «تجاوز حماقتآمیز اما آگاهانه به حقوق دیگران The Original Self-HelpGuide for Recovering Assholes and Their Victims»، نوشته خاویر کرمنت که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. نویسنده در این کتاب مدعی میشود که بیشعوری یک بیماری و اعتیاد است، نه بداخلاقی و سوءرفتار و به معرفی بیشعوری از زوایای مختلف میپردازد.